بحران تغییر آرزوهای نسل جدید و بی‌اعتباری مسیر تحصیل/درس بخوانیم که چه شود؟
بحران تغییر آرزوهای نسل جدید و بی‌اعتباری مسیر تحصیل/درس بخوانیم که چه شود؟
میانگین نمرات ریاضی دانش‌آموزان کشور به ۱۰ و ۱۱ رسیده و پرسش قدیمی «درس بخوانیم که چه شود؟» دوباره به دغدغه اصلی خانواده‌ها و معلمان بدل شده است. نسل امروز دیگر با آرزوهای سنتی پزشک، مهندس یا معلم شدن تعریف نمی‌شود؛ آنها بیشتر به بلاگری، ورزشکاری یا تجارت فکر می‌کنند، مشاغلی که به ظاهر نیازی به سال‌ها درس خواندن ندارند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی هوژان، انتشار تصویری از کارنامه دانش‌آموزان یک مدرسه که نشان می‌داد اغلب نمرات ریاضی زیر ۱۰ است، بار دیگر توجه‌ها را به ضعف علمی دانش‌آموزان جلب کرد. گزارش‌های رسمی نیز تأیید می‌کنند میانگین نمرات نهایی ریاضی در کشور حدود ۱۰ تا ۱۱ است. این وضعیت پرسشی جدی را پیش روی جامعه قرار داده است: چرا دانش‌آموزان انگیزه‌ای برای درس خواندن ندارند و آینده خود را در مسیرهای دیگری جست‌وجو می‌کنند؟

در گذشته، پاسخ به پرسش «می‌خواهید در آینده چه‌کاره شوید؟» اغلب به مشاغلی چون معلمی، پزشکی، مهندسی یا پلیس شدن محدود می‌شد؛ مشاغلی که مسیرشان از دل تحصیل و تلاش علمی می‌گذشت. اما امروز، وقتی همین پرسش در کلاس‌ها مطرح می‌شود، پاسخ‌ها متفاوت است: رانندگی، خوانندگی، بلاگری، ورزشکاری، کاسبی و حتی دلالی. تنها درصد اندکی از دانش‌آموزان هنوز به مشاغل سنتی اشاره می‌کنند.

این تغییر آرزوها بی‌ارتباط با واقعیت‌های اجتماعی نیست. دانش‌آموزان امروز می‌بینند که پزشک فوق‌تخصص پس از سال‌ها تحصیل و سختی، بدون استقبال و حمایت به شهر خود بازمی‌گردد و حتی برای تبلیغ مطبش باید هزینه شخصی کند. معلمی که رتبه اول جشنواره ملی را کسب کرده، نه تنها مورد تقدیر قرار نمی‌گیرد بلکه تحت فشار دوستان و همکاران قرار می‌گیرد. در مقابل، یک ورزشکار یا بلاگر در سطح متوسط با استقبال گسترده، عکس و امضا و هدایا مواجه می‌شود.

این مقایسه ساده اما واقعی، ذهن نسل جدید را شکل داده است. آن‌ها می‌بینند که معلمان برای گذران زندگی مجبور به شغل دوم هستند، پزشکان در سایه بی‌توجهی قرار دارند و مهندسان کمتر مورد احترام اجتماعی‌اند؛ در حالی که یک معامله زمین یا خودرو می‌تواند درآمدی چندین برابر یک سال کار معلم یا پزشک ایجاد کند. طبیعی است که در چنین شرایطی، درس خواندن برای بسیاری از دانش‌آموزان بی‌معنا جلوه کند.

با این حال، واقعیت آن است که مسیرهای جدید نیز تضمین‌شده نیستند. بلاگری، ورزشکاری یا خوانندگی تنها برای درصد اندکی به موفقیت واقعی منجر می‌شود. اگر خوش‌بینانه بگوییم ۱۰ درصد به مقصد می‌رسند، ۹۰ درصد دیگر بدون تحصیل و بدون شغل پایدار باقی می‌مانند. این همان «کلاه گشاد» است که بر سر نسل امروز می‌رود؛ تبلیغات و فضای رسانه‌ای از کاه کوه ساخته و آرزوهایی را رنگ زده که دست‌یافتنی نیستند.

بنابراین، بحران امروز تنها به آموزش و پرورش محدود نمی‌شود. نگرش مادی‌گرایانه جامعه، بی‌توجهی مسئولان و قدرت تبلیغات همگی در شکل‌گیری این وضعیت نقش دارند. اگر راهکاری جدی برای بازگرداندن اعتبار مسیر تحصیل و ایجاد انگیزه واقعی در دانش‌آموزان اندیشیده نشود، آینده‌ای مبهم در انتظار نسل جدید خواهد بود؛ آینده‌ای که شاید برای اصلاح آن دیگر دیر شده باشد.

 

  • نویسنده : مینوفر چراغی