به گزارش پایگاه خبری تحلیلی هوژان، نظامهای سیاسی تمرکزگرا که نخستینبار در عصر ناپلئون شکل گرفتند، امروز در بیش از ۶۰ درصد کشورهای جهان رایج هستند. این نظامها اگرچه اداره کشور را سادهتر میکنند، اما بهطور ساختاری با ضعف در انتخاب مدیران محلی شایسته روبهرو هستند؛ ضعفی که در ایران و بهویژه در دولت پزشکیان به شکلی آشکارتر بروز یافته است و پیامدهای آن در زندگی روزمره مردم استانها به وضوح دیده میشود.
در چنین نظامهایی، استانداران نه بر اساس نیازهای واقعی استانها یا شایستگی علمی، بلکه بر پایه وفاداری سیاسی و هماهنگی با دولت مرکزی منصوب میشوند. همین ویژگی موجب میشود استاندار به جای «رهبر توسعه استان»، بیشتر نقش «نماینده مرکز» را ایفا کند. محدودیت اختیار، نبود فضای ابتکار و استقلال عمل، مانع جذب نخبگان دانشگاهی و مدیران متخصص میشود و در نهایت مدیرانی برگزیده میشوند که فاقد توان تحلیل داده، شناخت اقتصاد منطقهای و مهارت مدیریت بحران هستند.
در دولت پزشکیان این نقص ساختاری شدیدتر شد. بسیاری از استانداران منصوبشده نه شناختی از حکمرانی داشتند و نه توان عبور از بنبستهای گذشته. پیامد این انتصابات، ناکارآمدی اداری، توقف پروژههای توسعهای، افزایش بحرانهای زیستمحیطی و اقتصادی و ایجاد احساس بیعدالتی بود. کارنامه ۱۵ ماه گذشته استانداران نشان میدهد که سازوکار انتخاب آنان بر پایه روابط سیاسی و شبکههای شبهحزبی بوده است، نه معیارهای علمی و تخصصی.
پیامدهای ناکارآمدی
گزارش بانک جهانی در سال ۲۰۲۴ نشان میدهد از هر استان ماهانه بیش از ۵۰۰ نفر مهاجرت کردهاند که بخش قابل توجهی از آنان نخبگان بودهاند. این آمار نشان میدهد مدیریت استانها در حفظ ظرفیتهای انسانی شکست خورده است. ضعف در انتخاب استانداران به فرمانداران و مدیرکلها نیز سرایت کرده و تیمهای ناکارآمدی شکل گرفتهاند که جلساتشان بیشتر جنبه تشریفاتی داشته و توان حل بحرانها را نداشتهاند.
در حوزه اجتماعی نیز ناکامیهای گستردهای مشاهده شد. مدیریت اجتماعی استانها نیازمند مهارت گفتوگو، قدرت تعامل با گروههای مختلف قومی، فرهنگی و مذهبی و درک جامعهشناختی از تحولات محلی است. اما بسیاری از استانداران فاقد چنین مهارتی بودند و حتی برخی مدارک علمی خود را در دانشگاههای بیکیفیت و مدرکگرا کسب کرده بودند. نتیجه این وضعیت کاهش اعتماد اجتماعی، انزوای نخبگان و افزایش نارضایتی عمومی بود؛ روندی که حتی بر مشارکت سیاسی و انتخاباتهای آینده اثر خواهد گذاشت.
یکی از مهمترین هزینههای این وضعیت، «فرصتسوزی توسعهای» است. توسعه استانها نیازمند ثبات مدیریتی، پیگیری بلندمدت، برنامهریزی دقیق و بهرهگیری از مدیران کارآمد است. اما حضور مدیران ضعیف و غیرعلمی موجب شد فرصتهای توسعه از دست برود، پروژهها فرسوده شوند، سرمایهگذاران کنار بکشند و اعتماد عمومی تضعیف شود. این هزینه پنهان، شاید از خود ناکارآمدی روزمره نیز سنگینتر باشد.
راه اصلاح
اصلاح این وضعیت تنها از طریق بازنگری اساسی در فرآیند انتخاب استانداران و ارزیابی دقیق عملکرد آنان ممکن است. انتخاب استانداران باید بر بنیاد معیارهای علمی، تخصصی و برنامهمحور صورت گیرد؛ بر پایه دانش حکمرانی، قدرت تحلیل داده، شناخت اقتصاد منطقهای، توان مدیریت بحران، مهارت ارتباطی، استقلال فکری و اخلاق حکمرانی. استاندار باید از میان نخبگان دانشگاهی، مدیران تکنوکرات و متخصصان حوزه توسعه انتخاب شود، نه از میان نیروهایی که صرفاً وفادار سیاسیاند یا بدون برنامه مشخص در شبکههای شبهحزبی اقتدارگرا حضور دارند.
«استاندارانی که استاندار نبودند» اشتباهی فردی نیست، بلکه محصول نقص ساختاری در نظام حکمرانی ملی و محلی کشور است. اصلاح این ساختار، یکی از بنیادیترین گامهای نوسازی حکمرانی در ایران خواهد بود. در غیر این صورت، استانها همچنان گرفتار رکود مدیریتی خواهند شد، بحرانها عمیقتر میشود و فاصله میان مردم و حاکمیت افزایش مییابد. انتخاب استاندار، انتخاب مسیر توسعه است: انتخاب درست آغاز تحول است و انتخاب نادرست، تداوم بحران.
- نویسنده : مینوفر چراغی



















































