کاش شراب‌خوار بودید، اما با حجاب | چرا یک روحانی بی‌حجابی را بدتر از حرام‌خواری دانست؟
کاش شراب‌خوار بودید، اما با حجاب | چرا یک روحانی بی‌حجابی را بدتر از حرام‌خواری دانست؟
اظهارات اخیر یک روحانی درباره ترجیح «ظاهر باحجاب» بر دیگر رفتارهای غیراخلاقی، دوباره بحث قدیمی و حل‌نشده حجاب اجباری را به صدر گفت‌وگوی عمومی کشاند؛ سخنانی که نه‌تنها در افکار عمومی، بلکه از منظر دینی، اجتماعی و سیاست‌گذاری پرسش‌های جدی ایجاد کرده است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی هوژان، حجت‌الاسلام علی‌اشرف مویدی، روحانی‌ای است که ویدئوی سخنانش در شبکه‌های اجتماعی بازتاب گسترده‌ای یافت. جمله محوری او مبنی بر اینکه «کاش شراب‌خوار و حرام‌خوار بودید، اما با حجاب» به‌سرعت به تیتر رسانه‌ها تبدیل شد.

او در این سخنرانی کوتاه خطاب به زنان و دختران گفت بی‌حجابی حق‌الناس ایجاد می‌کند و خانواده‌ها را از هم می‌پاشد. سپس تأکید کرد که بی‌حجابان در لحظه مرگ راه نجاتی نخواهند یافت. این مقایسه عجیب در حالی مطرح شد که بسیاری از فقهای دینی میان حجاب، شراب‌خواری و حرام‌خواری تفاوت‌های جدی قائل هستند.

مویدی از روحانیونی است که در محافل مذهبی و فرهنگی سخنرانی می‌کند، اما آنچه او را خبرساز کرده نه جایگاه رسمی، بلکه نوع زبان و چارچوب فکری اوست که حجاب را به معیار اصلی دینداری و اخلاق تقلیل می‌دهد.

در نگاه نخست، سخن او بیش از آنکه یک گزاره فقهی باشد، یک موضع‌گیری گفتمانی است؛ موضعی که حجاب را در رأس سلسله‌مراتب اخلاقی قرار می‌دهد و حتی بالاتر از حرام‌خواری می‌نشاند.

این نوع نگاه پیام روشنی دارد؛ برتری ظاهر بر باطن و تقدم نشانه بر معنا. چنین برداشتی اخلاق دینی را به پوسته‌ای ظاهری فرو می‌کاهد و دین را به مجموعه‌ای از نمادهای قابل کنترل توسط حاکمیت تبدیل می‌کند.

در حالی که در سنت اسلامی، اخلاق مفهومی یکپارچه است و قرآن و روایات بارها بر عدالت، امانت‌داری، پرهیز از فساد اقتصادی و احترام به کرامت انسان تأکید کرده‌اند. حجاب نیز در همین منظومه، ذیل مفهوم گسترده‌تر «عفاف» معنا پیدا می‌کند.

قرار دادن حجاب در جایگاهی بالاتر از عدالت اجتماعی و پرهیز از فساد، به گسست اخلاق از عدالت می‌انجامد؛ گسستی که پیامد آن عادی‌سازی فسادهای ساختاری در کنار تمرکز وسواس‌گونه بر پوشش زنان است.

چنین سخنانی در جامعه‌ای که حجاب به قانون تبدیل شده و ابزارهای اجرایی و انتظامی برای آن تعریف شده‌اند، پشتوانه فرهنگی و اخلاقی قانون‌گذاری قهری محسوب می‌شود.

منتقدان قانون حجاب اجباری معتقدند این نوع گفتار راه را برای برخوردهای سخت‌گیرانه باز می‌کند؛ برخوردهایی که در عمل نه دینداری را تقویت کرده‌اند و نه پذیرش اجتماعی ایجاد کرده‌اند، بلکه شکاف میان جامعه و نهاد دین را افزایش داده‌اند.

تجربه سال‌های اخیر نشان داده استفاده از ابزارهای قهری برای حجاب، به‌ویژه با رویکردهای تنبیهی، به یکی از نقاط تنش پایدار در جامعه ایران تبدیل شده است. اعتراضات اجتماعی، واکنش‌های منفی نسل جوان و کاهش سرمایه اجتماعی نهادهای رسمی بخشی از پیامدهای این سیاست بوده است.

در چنین شرایطی، اظهاراتی مانند سخن مویدی به‌جای کاهش تنش، آن را تشدید می‌کند؛ زیرا احساس بی‌عدالتی و تحقیر اخلاقی را در بخشی از جامعه بازتولید می‌کند.

این سخنان بیش از آنکه یک خطای لفظی باشند، نشانه بحرانی عمیق‌ترند: بحران معنا در سیاست حجاب و سیاسی شدن این مقوله. بحرانی که در آن، حجاب از یک مفهوم فرهنگی و اخلاقی به ابزاری برای سنجش وفاداری اجتماعی تبدیل می‌شود و ابزار دست سیاست‌ورزی قرار می‌گیرد.

منتقدان تأکید می‌کنند اگر قرار است درباره حجاب گفت‌وگویی سازنده شکل بگیرد، این گفت‌وگو باید بر پایه کرامت انسانی، حق انتخاب و فهم اجتماعی باشد؛ نه بر اساس گزاره‌هایی که اخلاق را قربانی ظاهر می‌کنند.

مسئله حجاب امروز دیگر صرفاً مسئله پوشش نیست؛ مسئله نسبت دین و دولت، اخلاق و قانون و فرد و قدرت است. هر جمله‌ای که این نسبت‌ها را ساده‌سازی کند، به‌جای حل مسئله، آن را پیچیده‌تر می‌کند.

 

  • نویسنده : مینوفر چراغی