پایان زودهنگام عصر «وفاق»؛ از شعار تا بن‌بست در دولت چهاردهم
پایان زودهنگام عصر «وفاق»؛ از شعار تا بن‌بست در دولت چهاردهم
شعار «وفاق» که قرار بود ستون اصلی دولت چهاردهم باشد، امروز به نقطه‌ای از فروپاشی رسیده است؛ استعفای یکی از اعضای شورای اطلاع‌رسانی دولت نشان داد این شعار هرگز به گفتمان سیاسی تبدیل نشد و در همان سطح تبلیغاتی باقی ماند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی هوژان، از ابتدای دولت چهاردهم، «وفاق» به‌عنوان کلیدواژه اصلی معرفی شد؛ مفهومی که قرار بود اختلاف‌ها را کنار بگذارد و زمینه هم‌صدایی در سیاست و مدیریت کشور را فراهم کند. اما در عمل، این شعار هیچ‌گاه به چارچوب نظری و سیاست‌گذاری مشخص تبدیل نشد و به مرور زمان به مجموعه‌ای از برداشت‌های پراکنده و متناقض فروکاست.

استعفای یکی از اعضای شورای اطلاع‌رسانی دولت، نخستین نشانه آشکار از شکاف درونی بود. این اتفاق نشان داد حتی در نزدیک‌ترین حلقه‌های مدیریتی، وفاق به‌عنوان یک زبان مشترک وجود ندارد. در نتیجه، اعتماد عمومی به این شعار کاهش یافت و جامعه دریافت که دولت در ایجاد انسجام درونی نیز با مشکل مواجه است.

پیامد نخست این ناکامی، بی‌اعتبار شدن شعار وفاق در سطح جامعه بود. وقتی مردم مشاهده کردند دولت در یک انتصاب ساده قادر به ایجاد فهم مشترک نیست، باورشان نسبت به توانایی دولت در مدیریت کلان از بین رفت.

پیامد دوم، شکل‌گیری ساختار قدرت پراکنده در دولت بود. وزارتخانه‌ها و نهادها هرکدام با تیمی از یک طیف سیاسی اداره شدند و هیچ نقشه واحدی برای هدایت آن‌ها وجود نداشت. این وضعیت به کندی تصمیم‌گیری، تضاد در سیاست‌گذاری و ناتوانی در مواجهه با بحران‌های بزرگ منجر شد.

پیامد سوم، فاصله گرفتن دولت از پایگاه اجتماعی‌اش بود. حامیان دولت که انتظار داشتند با شعار وفاق شاهد گردش نخبگان و ترمیم بدنه مدیریتی باشند، به‌تدریج احساس سرخوردگی کردند. این احساس در میان جریان‌های اصلاح‌طلب به‌وضوح دیده شد و به نوعی «فریب‌خوردگی» سیاسی تبدیل شد.

پیامد چهارم، تقویت ادراک مخالفان بود. آن‌ها با اعتماد بیشتری استدلال کردند که دولت فاقد قدرت اجرائی و هویت سیاسی است. این برداشت، حتی اگر ناعادلانه باشد، در میدان سیاست اثرگذار است و هزینه‌های سیاسی برای دولت ایجاد می‌کند.

در نهایت، مهم‌ترین پیامد بن‌بست وفاق آن بود که دولت فرصت تاریخی خود را برای تبدیل‌شدن به یک گفتمان سیاسی جدید از دست داد. جامعه ایران پس از بحران‌های اخیر نیازمند زبانی تازه برای سیاست‌ورزی بود؛ زبانی که بتواند شکاف‌های سیاسی و اجتماعی را ترمیم کند. اما دولت چهاردهم نتوانست این زبان را تولید کند و به مدیریتی روزمره و بی‌جهت فروغلتید.

امروز پرسش اصلی این نیست که چرا یک عضو شورا استعفا داد؛ پرسش این است که چرا ساختاری که شعارش وفاق بود، نخستین شکاف را در خانه خود تجربه کرد. پاسخ روشن است: وفاق هرگز یک گفتمان نبود، بلکه یک شعار بود. شعارها اگر تبدیل به ساختار، نقشه راه و زبان سیاست نشوند، دیر یا زود فرو می‌ریزند. استعفای اخیر تنها نام این فروریختن است؛ نشانه‌ای که می‌گوید عصر «وفاق» پیش از آنکه آغاز شود، به پایان رسیده است.

 

  • نویسنده : مینوفر چراغی